جستارهایی در مکانت علمی و پیشینه مبارزاتی مرحوم آيت‌الله‌العظمي حاج ملا‌علي‌كني جستارهایی در مکانت علمی و پیشینه مبارزاتی مرحوم آيت‌الله‌العظمي حاج ملا‌علي‌كني
تاریخ : پنج شنبه 29 دی 1390
نویسنده : Oda Pardeks

در مصاف با استعمار سیاسی و اقتصادی

 
جستارهایی در مکانت علمی و پیشینه مبارزاتی مرحوم آيت‌الله‌العظمي حاج ملا‌علي‌كني
در مصاف با استعمار سیاسی و اقتصادی
آيت‌الله محمدرضا مهدوي‌كني
 
در روزهایی که پشت سر نهادیم همایش بزرگداشت مرحوم آیت‌الله العظمی حاج ملاعلی کنی از پیشگامان جهاد اقتصادی و عالمان مبرز و مبارز تهران در عصر ناصری، ‌در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار شد.
پنجشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۰ ساعت ۱۱:۳۲

در روزهایی که پشت سر نهادیم همایش بزرگداشت مرحوم آیت‌الله العظمی حاج ملاعلی کنی از پیشگامان جهاد اقتصادی و عالمان مبرز و مبارز تهران در عصر ناصری، ‌در تالار علامه امینی دانشگاه تهران برگزار شد. 
در تکریم مکانت این مجاهد گرانمایه که از یک سو با جریان فراماسونری در ایران در مصاف بود و از سوی دیگر مورد ترور شخصیت تاریخ‌نگاران وابسته قرار گرفته ‌روزنامه جوان یادمانی را فراهم آورده که هم اینک پیش روی شماست. باشد که بیش از این قدردان سرمایه‌های تاریخی خویش باشیم.


مرحوم آيت‌الله حاج ملا‌علي‌كني در سال ۱۲۲۰هـ . ق در قريه كن چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۰۶هـ‌‌.‌ق دار فاني را وداع گفت و در جوار حضرت عبدالعظيم حسني(ع) دفن شد كه مدفنش مزار مؤمنان و عاشقان اهل‌بيت (ع) است. پدرش ميرزا قربانعلي آملي و اجدادش ظاهراً از اهالي آمل بودند و در زمان زنديه به تهران و سپس به كن مهاجرت كردند. ايشان از كودكي به تحصيل علوم ديني علاقه داشت و با اينكه پدرش كشاورز و باغدار بود با اصرار و الحاح، پدر را راضي كرد تا راهي نجف اشرف شود و از محضر اساتيد بزرگ نجف مانند مرحوم آيت‌الله شيخ محمدحسن نجفي (صاحب الجواهر)، مرحوم آيت‌الله شيخ حسن كاشف‌الغطاء و آيت‌الله شيخ مشكور حولاوي نجفي بهره‌ها برد و توشه‌ها برگرفت و سپس مدتي به كربلا عزيمت كرد و از اساتيد آن شهر مقدس مانند شريف‌العلماء مازندراني و سيدابراهيم قزويني استفاده كرد. 





در سال ۱۲۴۴هـ . ق طاعون مرگباري در عراق پديدار شد و جان هزاران نفر را گرفت. مرحوم كني در چنين اوضاع و احوالي به‌ناچار به ايران مراجعت كرد و مدت دو سال نزد پدر و مادرش اقامت گزيد و پس از پايان طاعون در سال ۱۲۴۶ دوباره به نجف اشرف بازگشت. او پس از سال‌ها اقامت در نجف اشرف و معاشرت با بزرگاني چون شيخ انصاري و ميرزا محمدحسن شيرازي در سال ۱۲۶۲هـ . ق عراق را ترك گفت و به ايران بازگشت و بالاخره در تهران اقامت گزيد، ولي حدود ۴۴ سال از عمر شريف خود را در دوران سلطنت ناصرالدين‌شاه به تدريس و زعامت و مرجعيت ديني پرداخت و در سال ۱۳۰۶هـ . ق دار فاني را وداع گفت. مرحوم حاج ملا‌علي، پس از وفات مرحوم شيخ ميرزا محمد اندرماني در سال ۱۲۸۲هـ . ق توليت مدرسه مروي را عهده‌دار شد، زيرا بر اساس وقفنامه لازم بود مجتهد جامع‌الشرايط و با نفوذي متولي آن باشد. هنگامي‌كه آيت‌الله ميرزا ابوالقاسم كلانتري - ‌صاحب كتاب مطارح الانظار‌ - از نجف به تهران مهاجرت كرد، حاج ملا علي با اصرار، او را براي تدريس به مدرسه مروي دعوت كرد و پس از آن آيت‌الله سيدعبدالكريم لاهيجي (متوفاي ۱۳۲۳هـ . ق) را براي تدريس به آن مدرسه فرا خواند و سپس او را به دامادي خويش پذيرفت.


جایگاه و نفوذ اجتماعی

حاج ملا‌علي‌كني عالمي بانفوذ و صاحب مكنت و قدرت بود كه شاه و صاحبان قدرت از او حساب مي‌بردند و ترجيح مي‌دادند كه در مسائل مهم مملكتي با او مشورت كنند و در مواردي نيز با مخالفت شديد ايشان روبه‌رو مي‌شدند.


پدرم نقل مي‌كرد كه سراج‌الملك از درباريان قاجار در خيابان اميركبير فعلي خانه‌اي داشت و گاه در آن بساط عيش و نوش برپا مي‌شد، مرحوم حاجي از قضيه اطلاع پيدا كرد و دستور داد شبانه خانه را خراب و با خاك

نقش ايشان در لغو قرارداد رويتر كه تقريباً تمام منابع كشور را در اختيار بيگانگان مي‌گذاشت، معروف است و ‌متأسفانه بعضي از روشنفكر‌اني كه با نفوذ روحانيت مخالف بودند، تاريخ را تحريف و نقش اين عالم بزرگوار را انكار و مسائل را به‌گونه‌اي نادرست بازگو و چهره حاج ملا‌علي‌كني را مشوه كرده‌اند و مبارزات مرحوم كني را با صاحبان قدرت ناديده گرفته و اين عالم خدوم و بزرگوار را به ثروت‌اندوزي و مماشات با زراندوزان متهم كرده‌اند. حال آنكه مبارزه و درگيري ايشان با مفاسد دربار و نفوذ فراماسونري در دربار، نمونه‌هايي از اين اقدامات است

يكسان كنند و خاكش را بيرون ببرند. پس از اين جريان سراج‌الملك براي آنكه رضايت خاطر مرحوم كني را به دست آورد دستور داد در آنجا مسجدي بنا كنند و روي تابلوي بالاي سردر ورودي آن نوشت: ‌


«حسن توفيق بين كه مسجد كرد


سطح ميخانه را سراج‌الملك»


و به روايتي اين شعر را نوشت: ‌


«ببين شرافت ميخانه مرا‌ اي شيخ


پس از خراب شدن خانه خدا گردد»


هم‌اكنون بيت اول بالاي سردر مسجد هست.


آقاي دكتر علي‌نقي كني از نواده‌هاي مرحوم حاج ملا علي مي‌گفت اسنادي از حاجي در اختيار اوست كه ميان حاجي و ناصرالدين‌شاه مكاتباتي رد و بدل شده بود و بر مبناي اين نوشته‌ها آنچه بعضي بدبين‌ها مي‌گويند كه او با دربار روابط حسنه داشته و مماشات مي‌كرده است، واقعيت ندارد، زيرا از اين نوشته‌ها برمي‌آيد كه در موارد گوناگون برخورد ناصحانه و احياناً تند با دربار قاجار و شاه قجر داشت و ناصرالدين‌شاه هم از ايشان حساب مي‌برد. 





در مصاف با استعمار

نقش ايشان در لغو قرارداد رويتر كه تقريباً تمام منابع كشور را در اختيار بيگانگان مي‌گذاشت، معروف است و ‌متأسفانه بعضي از روشنفكر‌اني كه با نفوذ روحانيت مخالف بودند، تاريخ را تحريف و نقش اين عالم بزرگوار را انكار و مسائل را به‌گونه‌اي نادرست بازگو و چهره حاج ملا‌علي‌كني را مشوه كرده‌اند و مبارزات مرحوم كني را با صاحبان قدرت ناديده گرفته و اين عالم خدوم و بزرگوار را به ثروت‌اندوزي و مماشات با زراندوزان متهم كرده‌اند. حال آنكه مبارزه و درگيري ايشان با مفاسد دربار و درباريان و اقدامات عملي ايشان در جلوگيري از مفاسد و نفوذ فراماسونري در دربار، نمونه‌هايي از اين اقدامات است. الغاي قرارداد رويتر از مسئله لغو قرارداد تنباكو اهميت بيشتري دارد و تا حاج ملا علي در قيد حيات بود، مسئله تنباكو مطرح نشد و تنها پس از وفات ايشان ناصرالدين‌شاه اين قرارداد را بست كه با حكم مرحوم حاج‌ ميرزا حسن شيرازي لغو شد.


از جمله اقدامات مهم ايشان همان مخالفت با قرارداد رويتر بود كه‌ متأسفانه خيلي روي آن كار نشده است. كسروي در تاريخ مشروطيتش اين را از سيئات مرحوم كني برشمرد و به عنوان يك روشنفكر، آخوندها را مانع پيشرفت ايران و حاج ملا‌علي‌كني را از جمله روحانيوني مي‌دانست كه مانع ترقي كشور مي‌شدند.


در قرارداد رويتر، همه ايران تقريباً در برابر اندكي پول و رشوه در اختيار انگليسي‌ها قرار داده شد و از كساني كه با قرارداد مزبور مخالفت كردند همين حاجي كني بود، يكي هم آقاي شيخ محمد رستم‌آبادي - ‌كه نسبت دوري با آقاي دكتر ولايتي دارد - اين دو نفر از علماي آن زمان و هر دو در مدرسه مروي بودند. آقاي رستم‌آبادي در مدرسه مروي تدريس مي‌كرد و در آنجا نماز جماعت مي‌خواند. ايشان از طريق كشاورزي امرار معاش مي‌كرد و از زهاد زمان خود بود.


يكي از اقدامات مرحوم حاجي - ‌كه باز پدرم نقل مي‌كرد‌ - مخالفت با قرارداد راه‌آهن بود. يعني همين ماشين دودي تهران‌ - ‌شهرري كه بلژيكي‌ها آمدند اينجا، اين خط آهن را درست كردند. تا زماني كه حاجي زنده بود نگذاشت اين كار انجام شود. بعد از فوت مرحوم حاجي، ناصرالدين‌شاه اين كار را كرد. پدرم مي‌گفت حاجي براي ناصرالدين‌شاه پيغام داد: «اين كار را نكن. اين قرارداد را با خارجي‌ها نبند». براي وي اين مثال را زد كه بچه فيل را به خانه‌ات راه نده، اگر بخواهي بيرونش كني آن وقت بايد سردر خانه‌ات را خراب كني! گفته بودند كه مثلاً اينها به عنوان آباداني به كشور مي‌آيند، ولي بعد بيرون كردنشان مشكل است، منتها آن زمان برداشت روشنفكر‌ها از علما اين بود كه اينها با پيشرفت و علم و ترقي و مظاهر تمدن مخالفند، حال آنكه آقايان علما بيشتر نظرشان به مسئله تسلط خارجي‌ها بود، زيرا در تنباكو همين بود و نظر حاجي هم همين بود، حال آنكه كسروي در تاريخ مشروطيت اين مسئله را عنوان مي‌كرد كه علما با مظاهر تمدن مخالفند و نگذاشتند كه ايران پيشرفت كند و يكي از سيئات حاجي را هم مخالفتش با قرارداد رويتر مي‌دانند. حاج ملا علي مي‌گفت:«برويد فناوري را ياد بگيريد و به دست خودتان راه‌آهن بسازيد و خارجي‌ها را بر منابع كشور مسلط نكنيد».


پدرم نقل مي‌كرد كه يكي از اقدامات ايشان مخالفت با سپهسالار بود، چون سپهسالار خيلي طرفدار ارتباط با غربي‌ها و انگليسي‌ها بود و در جريان قرارداد رويتر نقش فراواني داشت. مي‌گويند از كساني كه در جريان امضاي اين قرارداد رشوه گرفته سپهسالار بود. باز هم پدرم نقل مي‌كرد - ‌من اينها را در كتاب‌هاي تاريخ نديده‌ام‌ - كه وقتي سپهسالار رفت خارج و برگشت قيافه‌اش را عوض كرد و ريشش را تراشيد با اينكه رجال ايران محاسن داشتند. اين مسئله به‌علاوه ارتباطاتي كه با خارجي‌ها داشت و قرارداد‌هايي كه با آنها بسته بود، باعث شد كه حاجي دستور بدهد در شهر راهش ندهند كه در پي آن ايشان براي اينكه خودش را تطهير كند قول مي‌دهد كه همين مدرسه سپهسالار را بسازد. زمين مدرسه سپهسالار و مجلس شوراي ملي سابق جزء باغ و خانه خود سپهسالار بود. بالاخره اين مدرسه و مسجد را ساخت كه خودش را تطهير كند.


تولیت مدرسه مروی تهران


مرحوم حاج ملا‌علي‌كني در زمان توليت مدرسه مروي در توسعه و تعمير اساسي مدرسه اقدامات شاياني كرده و قسمتي از اموال خود را وقف مدرسه مروي نمودند. ايشان در وقفنامه جداگانه‌اي، موقوفات و اقدامات انجام‌شده را به تفصيل نگاشته كه به صورت كتابچه‌اي در كتابخانه مدرسه موجود است.


اموال و موقوفات


نكته ديگري در مورد مرحوم حاجي، جنبه مالي ايشان است. ايشان خيلي ثروتمند بودند و هم‌اكنون در كن، شهرري، ورامين، قزوين و تهران موقوفات زيادي از ايشان مانده كه بخشي از آن وقف خاص

يكي از اقدامات مرحوم حاجي - ‌كه باز پدرم نقل مي‌كرد‌ - مخالفت با قرارداد راه‌آهن بود. يعني همين ماشين دودي تهران‌ - ‌شهرري كه بلژيكي‌ها آمدند اينجا، اين خط آهن را درست كردند. تا زماني كه حاجي زنده بود نگذاشت اين كار انجام شود. بعد از فوت مرحوم حاجي، ناصرالدين‌شاه اين كار را كرد. پدرم مي‌گفت حاجي براي ناصرالدين‌شاه پيغام داد: «اين كار را نكن. اين قرارداد را با خارجي‌ها نبند». براي وي اين مثال را زد كه بچه فيل را به خانه‌ات راه نده، اگر بخواهي بيرونش كني آن وقت بايد سردر خانه‌ات را خراب كني! گفته بودند كه مثلاً اينها به عنوان آباداني به كشور مي‌آيند، منتها آن زمان برداشت روشنفكر‌ها از علما اين بود كه اينها با پيشرفت و علم و ترقي و مظاهر تمدن مخالفند

است كه براي ورثه‌اش وقف كرده و بقيه وقف بر امور عام‌المنفعه است. البته بخشي از اين اموال موروثي بوده كه از ماترك پدرش به ارث مانده است. آقاي دكتر علي‌نقي كني مي‌گفت بخش مهمي از ثروت ايشان از جد اعلاي وي كه در مازندران ساكن بود به ارث رسيده است. آن بخش‌هايي كه در كن است، ظاهراً مال پدرشان بوده است. پدرم نقل مي‌كرد منشأ پيدايش اين ثروت اين بود كه چون ايشان كشاورز زاده بود، قهراً به كارهاي كشاورزي علاقه داشت. در شهر ري روستايي به نام دولت‌آباد وجود دارد كه آسياب و قنات داشت. زمين‌هاي اين روستا غالباً با قنات آبياري مي‌شد. مي‌گفتند آن قنات به‌تدريج خشك شد و اين ده هم تقريباً از بين رفت و آبادي خود را از دست داد. مرحوم حاجي با قيمت مختصري اينجا را مي‌خرد، بعد شروع به لايروبي قنات و آباد كردن آنجا مي‌كند. به‌زودي آب در قنات جريان مي‌يابد و آسياب شروع به كار مي‌كند. در كودكي مي‌شنيدم كه اين آسياب روزي ۱۲۰ بار گندم را آرد مي‌كند. در اثر همين آب فراوان آن ده آباد مي‌شود و خود اين آسياب در آن منطقه مورد توجه قرار مي‌گيرد. آنچه پدرم نقل مي‌كردند اين بود كه اين اقدام، سنگ اوليه ثروت ايشان بود. همين محل بود كه بعد به‌تدريج توسعه يافت و از اين طريق ثروتمند شد. اين قصه‌اي بود كه ايشان نقل مي‌كرد.


در وقفنامه‌هاي دستنوشته مرحوم حاجي كه در مدرسه مروي است، ديدم كه ايشان نوشته‌اند من به‌واسطه زحماتي كه كشيدم اينها را به دست آورده‌ام و تمام اينها را وقف كردم، منهاي مقداري از آنكه براي فرزندانم گذاشته‌ام. ايشان قسمتي را نيز وقف مدرسه مروي كردند. دو سه تا آبادي است در ورامين كه براي مدرسه مروي وقف كردند و مدرسه مروي را بازسازي و موقوفاتش را اضافه كرده. همين مسجد مروي كه الان هست - ‌مسجد كوچكي بود‌ - ايشان مي‌گويند اين را من آباد كردم و ساختم و بازارچه مروي را ايشان احداث كرده‌اند و همچنين براي فرستادن افراد به عتبات عاليات و براي زيارت امام‌رضا‌(ع) و روضه‌‌خواني و نيز براي سادات نخاوله سهمي در موقوفات خود منظور كرده‌اند.


فرزندان و نوادگان


نواده‌هاي ايشان هنوز زنده‌اند. البته پسرهاي مرحوم حاج ملا علي خيلي وقت است كه از دنيا رفته‌اند. حتي نوه‌هاي ايشان هم از دنيا رفته‌اند. بازماندگان فعلي فكر مي‌كنم نبيره‌ها باشند. مرحوم كني چهار پسر داشتند كه دو تا از آنها روحاني بودند و در ميان نواده‌هاي دختري و پسري ايشان افراد روحاني وجود داشته است كه تا اين اواخر در شهر ري زندگي مي‌كردند و برخي در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) امام جماعت بودند. همين آقاياني كه در حرم حضرت عبدالعظيم(ع) به نام كني معروف و برخي در لباس روحانيت بودند، از نوادگان دختري آن مرحوم هستند.


از فرزندان بلافصل ايشان، يكي آشيخ عبدالله و ديگري به نام حاج‌آقا، روحاني بودند. يكي از نواده‌هاي ايشان دكتر علي‌نقي كني است كه آخرين رئيس سازمان اوقاف رژيم پهلوي و معاون دبيركل حزب مردم بود و همسر خارجي داشت و پس از انقلاب به خارج رفت و هم‌اكنون در سوئيس اقامت دارد.


از منظر شیخ انصاری


پدرم از زبان يكي از درباريان قاجار در مورد شخصيت مرحوم كني نقل كرده است كه آن درباري در نجف به ديدن شيخ انصاري - كه مرجع تقليد شيعيان بود‌ - شرفياب و مهمان شيخ ‌شد، شيخ غذاي ساده طلبگي، يعني آبگوشت بي‌رمقي با يك نان خشك ‌آورد. او كه مي‌خواست به حاجي طعنه بزند، گفت: «نمي‌دانم اين زندگي شما درست است يا زندگي حاجي با آن خدم و حشم و آن وضعي كه در تهران دارد؟» شيخ در جواب گفت: «آنچه من اينجا انجام مي‌دهم كاملاً درست است، چون با اين طلبه‌ها در ارتباطم. من بايد زندگي‌ام همين‌طور باشد و آنچه حاجي در كنار شما انجام مي‌دهد آن هم درست است. او بايد آن‌جور زندگي كند، من هم اين‌جور». اين نكته بايد براي ما درسي باشد كه علما در عين حال كه با هم اختلاف سليقه و اختلاف زندگي داشتند، ولي حريم يكديگر را حفظ مي‌كردند. شيخ انصاري كاري نكرد كه حرمت شيخ كني شكسته شود، مثلاً سرش را تكان بدهد، بله بگويد يا حداقل سكوت كند، بلكه او از روش حاجي دفاع كرد. بعضي نقل كرده‌اند كه شيخ انصاري آن درباري را با تندي از منزلش بيرون مي‌كند و مي‌گويد: «من اجازه نمي‌دهم كه شما در حضور من به مجتهدي توهين كنيد».


نماد وحدت طلبی


پدرم باز نقل مي‌كرد در زمان حاج ملا علي، ملاي محترمي در تهران به نام حاج ملا صادق چاله‌ميداني در خيابان مولوي زندگي مي‌كرد كه نفوذ روحاني داشت. در آن محله يكي از درباري‌ها شراب خورده و بدمستي كرده بود. مرحوم حاج‌ ملاصادق دستور داد حد شرعي را بر او جاري كنند. ناصرالدين‌شاه با شنيدن اين خبر عصباني شد و دستور داد كه حاج ملا صادق را به عراق تبعيد كنند. مسافران عراق معمولاً از راه حضرت عبدالعظيم(ع) به قم و بعد از اين راه به عراق مي‌رفتند به حاجي خبر مي‌دهند كه حاج ملا صادق را تبعيد كردند و هم‌اكنون در شهرري هستند، با اينكه ميان حاجي و ايشان شكرآب بود، ولي همين كه حاج ملا‌علي‌كني شنيد كه ايشان را تبعيد كرده‌اند به اطرافيانش گفت: «كالسكه را آماده كنيد، اگر بناست حاج ملا صادق تبعيد شود بايد ما هم تبعيد شويم، بايد ما هم برويم». مي‌گويند منزل ايشان در بازار تهران بود. همين‌كه حاج ملا علي حركت كرد بلافاصله مردم، بازار را بستند و به دنبال حاجي حركت كردند. خبر حركت ايشان به سراسر شهر تهران رسيد. مي‌گويند درباري‌ها و مأموران دولت هم حركت كردند. پس از آنكه ناصرالدين‌شاه از اين وضعيت مطلع شد، صدراعظم- ‌احتمالاً اتابك اعظم‌ - را احضار كرد و به او گفت: « درياب ما را كه اگر اين‌جوري شود مملكت از دست مي‌رود». شاه دستور داد برو دست حاجي را از طرف من ببوس و ايشان را برگردان.


صدراعظم با عجله حركت كرد و در وسط راه، به حاجي كني رسيد و با عذرخواهي تقاضاي بازگشت كرد. حاجي گفت:«تا حاج ملاصادق برنگردد من برنمي‌گردم. اول برويد از ايشان عذرخواهي كنيد و او را برگردانيد تا من برگردم». از ايشان عذرخواهي كردند و او را برگرداندند. پدرم هميشه اين جهت اتفاق و اتحاد علما را براي ما نقل مي‌كرد و مي‌گفت:«علما با اينكه گاهي با هم اختلافي داشتند، ولي در موقع حساس هيچ‌گاه اصول را فراموش نمي‌كردند و بر سر اصول اختلافات را كنار مي‌گذاشتند».




|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: , , ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
به وبلاگ من خوش آمدید